کد مطلب:129400 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:114

چرا انقلابیون به کاخ حمله نکردند
این پرسشی است بجا و ممكن است به ذهن همه كسانی كه داستان حوادث كوفه را مورد تفكر و تأمّل قرار می دهند خطور كند، تا هنگامی كه سؤال كننده، با همه متون تاریخی مربوط به رویدادهای این دوره، و شواهد آشكار و پنهان پراكنده موجود در این باره آگاه نشود و یا پاسخ قانع كننده ای از كسی كه نسبت به این موضوع احاطه كامل داشته باشد، نشنود، حیران و شگفت زده می ماند.

از مجموعه این متون می توان مجموعه ملاحظه هایی را كه پاسخ این پرسش را روشن و معین سازد، یادآور گردید:

1- پیش از این یاد آور شدیم تصمیم به رویارویی با حكومت محلی كوفه، یك استثنا بود كه بر اساس ضرورت اتخاذ شد و مسلم ناچار گردید از مسیر اصلی خود در راه تكمیل و آماده سازی روحی و عملی بیعت كنندگان برای تحمل دشواری هایت قیام همراه


امام (ع) خارج گردد. مدّت دو ماهی كه مسلم از ورود به كوفه تا محاصره قصر سپری كرد، برای انجام چنین كاری كوتاه بود.

بنابراین مسلم كاخ را با گروه هایی محاصره كرد كه بیشترشان آمادگی كافی نداشتند. آنان از جنبه معنوی گرفتار ضعف روحی و سستی معنوی بودند. دنیا را دوست می داشتند، عافیت طلب و سلامت خواه بودند و از مرگ كراهت داشتند؛ آنان آرزوی پیروزی مسلم یا امام (ع) را داشتند، ولی بدون آن كه رنجی را بر خود هموار كنند! نام سپاه شام پیوسته تن آنان را به لرزه می افكند و احساس ترس و مذلّت را در آنان برمی انگیخت. از جنبه عملی در میان بیشترشان ارتباط قبیله ای به مراتب از ارتباط دینی قوی تر بود؛ و این خطرناك ترین عاملی است كه می تواند همیشه و در همه زمان ها به حركت های دینی و انقلابی در جهان اسلام، زیان برساند. از این گذشته مردم نیرو، اسلحه، مال، آموزش، و ابزار و اسلوب ارتباط و امثال آن را در اختیار نداشتند.

آنچه را كه ما در اینجا یادآور شدیم، خواننده در دلالت برخی متون تاریخی، روشن و آشكار می یابد. عباس بن جعده جدلی، یكی از پرچم داران سپاه مسلم بن عقیل، می گوید: «چهار هزار تن همراه مسلم بن عقیل بیرون شدیم. هنوز به قصر نرسیدیم كه شمار ما به سیصد تن رسید!» [1] ابن نما نقل می كند كه مسلم پیش از حمله به قصر احساس شكست كرده زیرا دید كه بیشتر اشراف بیعت كننده با وی، نقض عهد كرده با عبیدالله شده اند!» [2] .

از دیگر مثال هایی كه نشان دهنده برتری انتساب قبیله ای بر رابطه دینی است، روایت طبری است كه می گوید: «ابن زیاد كثیر بن شهاب را فرا خواند و فرمان داد كه همراه مذحجیانِ زیر فرمان خویش بیرون شود و در كوفه بگردد و از مردم بخواهد كه از ابن عقیل دست بردارند و آنان را بترساند و از كیفر سلطان بر حذر دارد؛ و به محمد بن اشعث فرمان داد كه كسانی از كنده و حضرت موت كه فرمانبردار وی هستند بیرون شود...» [3] .


خود همین روایت نیز به تنهایی به پایین بودن حالت معنوی مردم در آن روز اشاره دارد؛ و این چیزی بود كه ابن زیاد به خوبی در مردم و بزرگانشان سراغ داشت!

2- پراكنده شدن قبیله مذحج و بازگشت آنان از قصر و باقی ماندن هانی در بندن و در معرض خطر قتل پس از اجتماع همه شاخه های مذحج برای آزاد سازی یا گرفتن انتقام وی بعدها تأثیر بسیار بدی بر اقدامی كه مسلم برای رهایی او انجام داد گذاشت. زیرا ای اقدام شكست خورده به مردم چنین القا كرد: آنگاه كه مذحج قبیله هانی و بزرگ ترین و نیرومندترین قبایل كوفه موفق به رهایی وی نگشته و یا به بودن وی در بند ابن زیاد رضایت داده است، چرا باید مسلم برای رهایی او پافشاری كند؟! آیا او با این نیروی تلفیقی و متنوع خود می تواند آنچه را كه مذحج از عهده آن برنیامده، محقق سازد؟ هدف ابن زیاد و عمروبن حجاج و دیگران نیز همین بود.

این، خود از عواملی بود كه در دل مردمان سست ایمان كوفه كه كم هم نبودند درباره توان مسلم برای تحقق خواسته هایش ‍ایجاد شك می كرد؛ و موجب گردید كه همت و عزمشان سست گردد و از گرد او پراكنده شوند.

هرگاه به یاد بیاوریم كه حادثه اجتماع مذحج و محاصره قصر و بازگشت آنها، با قیام مسلم و رفتن وی با همراهانش برای محاصره كاخ با اختلافی بسیار اندك همزمان بود، درخواهیم یافت كه رهبری انقلاب برای زدودن این تأثیر بد روانی حاصل از شكست و بازگشت، زمان كافی در اختیار نداشت.

شاید همین اثر روحی بد، تفسیری برای كاهش نیروهای مسلم در آغاز امر باشد. همان طور كه فرمانده، عباس جدلی می گوید: «چهار هزار تن با مسلم بن عقیل بیرون شدیم ولی هنوز به قصر نرسیده بودیم كه شمار ما به سیصد تن رسید!»

3- از ظاهر برخی متون تاریخی چنین بر می آید كه مسلم، تنها كمتر از 13 هچده هزار نفری را كه بنا بر مشهور با وی بیعت كرده بودند (چهار هزار نفر) در محاصره كاخ شركت داد. روشن است كه بقیه این گروه كه در آغاز محاصره كاخ شركت نداشتند در داخل و اطراف و نواحی كوفه پراكنده بودند. گویا مسلم كسی فرستاد تا از تصمیم استثنایی اش آنان را آگاه سازد و برای پیوستن به وی به حركت درآورد. آنهایی كه در داخل كوفه بودند،


توانستند پیش از فرا رسیدن شب به مسلم بپیوندند. دلیل این سخن، گفتار فرمانده ابن عباس جدلی است كه گفت: «... سپس مردم همدیگر را به سوی ما فرا خواندند و اجتماع كردند، به خدا سوگند اندكی نگذشت كه مسجد از مردم و رعیت پر شد و تا شب پیوسته می آمدند...» [4] مسلم به دنبال نیروهای خود در بیرون كوفه نیز فرستاد، ولی گویا آنان هنگامی موفق به آمدن داخل كوفه گشتند كه مردم پراكنده گشته بودند، محاصره پایان یافته و اوضاع دگرگون شده بود؛ مانند دسته ای كه مختار آورده و دسته ای كه عبدالله بن حارث بن نوفل آورد. اینان هنگامی به كوفه درآمدند كه كار پایان یافته بود. در نتیجه پس از آن كه بر آن دو تن روشن شد كه مسلم و هانی به قتل رسیده اند، مختار ناچار مدّعی شد كه برای حمایت عمرو بن حریث آمده است. در روایتی تاریخی آمده است: «مختار هنگامی قیام مسلم در روستای خود به نام خطوانیه به سر می برد. آنگاه با پرچمی سبز، دوستدارانش را به حركت آورد؛ و عبدالله بن حارث پرچمی سرخ حمل می كرد. مختار پرچمش را بر در خانه عمرو بن حریث فرو برد و گفت: آهنگ دفاع از عمرو را داشتم! برای آن دو توضیح داده شد كه مسلم و هانی كشته شده اند و از آنان خواسته شد كه زیر پرچم امان، نزد عمرو بن حریث درآیند؛ و آن دو چنین كردند. ابن حریث گواهی داد كه آن دو از مسلم دور بوده اند و ابن زیاد پس از ناسزاگویی و زدن با چوبدستی بر سر و صورت مختار و شكافتن چشم وی، آن دو را به زندان افكند؛ كه تا هنگام قتل حسین (ع) در زندان باقی ماندند.» [5] .

از اینجا دانسته می شود كه مسلم مدّت زیادی از آن روز را صرف جمع آوری نیروها كرد و منتظر رسیدن باقیمانده بود. او قصد داشت كه پس از آن دست به عملیات نظامی سرنوشت ساز بزند كه منجر به فتح قصر در برابر انقلابیون شود و بر آن تسلط یابد و ساكنانش را زیر فرمان خویش درآورد.


4- هركس با اخلاقیات عالی اهل بیت و تربیت شدگان مكتب آنان آگاه باشد و ضرورت های سیاسی و اجتماعی را درك كند، تردید نخواهد كرد كه مسلم بن عقیل به شدّت خواستار سلامت هانی بن عروه بوده و نهایت تلاش را داشته كه بتواند به رغم خواست ابن زیاد و پیروان او از بزرگان و اشراف كوفه، او را برهاند و با حفظ عزت و مقام و كرامتش او را آزاد سازد.

زیرا هانی مؤمن و مظلوم بود و وجودش اهمیّت داشت؛ و در صورت امكان، رهایی و یاری و اكرامش، امری واجب بود. اهمّیّت هانی گذشته از نقش بارز وی در انقلاب در این بود كه وی محور اجتماع قاطبه قبیله مذحج بود. اگر او به وسیله نیروهای انقلاب به رغم خواست ابن زیاد با عزت و پیروزمندانه آزاد می شد، موجب عزّت و تقویت جایگاه بلند وی در میان كوفیان، به ویژه قبیله مذحج می گردید. با آزادی عزتمندانه و سرافرازانه رئیس قبیله مذحج، اینان فضیلت انقلاب را احساس می كردند و از آن پس همه در راستای كمك به انقلاب و پیوستن به آن تا پایان كار فرمانبردار هانی می گشتند. پوشیده نماند كه موارد یاد شده موجب ذلّت حكومت اموی و شكستن اقتدار و تضعیف آنان می شد. آنچه گفته شد بر این فرض ‍استوار است كه رویارویی میان انقلابیون و حكومت به آزادی هانی منتهی می گردید.

از این جا خواننده متتبع می تواند یقین پیدا كند كه انقلابیون قصد درگیری با قصر را داشتند و به این منظور نقشه ای طرح كردند كه تضمین كننده سلامت هانی نیز باشد.

5- شواهد تاریخی ای وجود دارد كه نشان می دهد كه نیروهای عبیدالله در طول آن روز روز محاصره قصر رو به افزایش ‍نهاد، به طوری كه موفّق شد عملیات درگیری انقلابیون با كاخ را تا شب به تأخیر اندازد.

آری، شادی همان نقلی درست باشد كه می گوید در آغاز امر كه نیروهای مسلم به سوی قصر آمدند، جز سی مرد از پاسبانان و بیست مرد از اشراف مردم و خاندان و دوستانش با وی نبودند. لیكن اشراف و بزرگانی كه به ابن زیاد تمایل داشتند و یا می ترسیدند كه خطری از سوی او متوجه آنان گردد، ناچار شدند همراه دوستان و قبایل پیروز خود مخفیانه و به تدریج وارد قصر گردند: «اشراف مردم از درب واقع در سوی دارالرومیین


نزد ابن زیاد می آمدند...»، [6] تا آن كه شمار آنها به آنچه در روایت دینوری آمده است رسید؛ «آنان دویست نفر بودند و بر دیوار كاخ بالا رفتند و به سوی مردم كلوخ و تیر می افكندند و آنان را از نزدیك شدن به دیوار كاخ باز می داشتند. آنان تا شب هنگام به این كار ادامه دادند.» [7] آنگاه شمار آنها رو به فزونی نهاد تا آنجا كه كثیر در گفت و گوی با ابن زیاد از آنان به «بسیار» تعبیر كرد و گفت: «خداوند كار امیر را راست گرداند، شمار بسیاری از اشراف مردم و پاسبانان و خانواده و دوستدارانت در قصر با تواند، ما را به سوی آنان بفرست!» [8] .

بنابراین نیروی ابن زیاد رو به فزونی نهاد، به طوری كه می توانست در برابر انقلابیون مقاومت و آنان را از كاخ دور كند و درگیری را تا فرا رسیدن شب به تأخیر اندازد.

گذشته از این روشن است كه استیلای بر قصر با وجود نیروی حاضر در آن با یك ساعت محاصره انجام پذیر نیست. علاوه بر آن روز نیز رو به پایان بود. تهاجم به كاخ با آن بنای محكم كه ابن زیاد درهای بزرگش با بسته بود، سودی نداشت؛ و مانند حمله به یك صخره سخت بود. كاخ بسیار استوار بود و باقی ماندن آن تا به روزگار ما، با وجود گذشت 1500 سال، حكایت از استواری آن دارد. برای درك استحكام و بزرگی دیوارهای قصر همین اندازه بس است كه تصور كنیم شحنه ها روی آن راه می رفتند. بنابراین در چنین شرایطی، اگر محاصره برای مدتی طولانی ادامه می یافت، برای مثال ساكنانش تسلیم می گشتند، و یا آن كه دست كم هانی را آزاد می كردند.» [9] .

6- تأمل در متون تاریخی ای كه از درگیری میان طرفین سخن می گوید، نشان می دهد كه انقلابیون به رهبری مسلم نقشه خود برای درگیر شدن با كاخ را اجرا كردند و برای كسب پیروزی به سختی جنگیدند. نیروهای ابن زیاد نیز تا سر حد جان تا شب از قصر دفاع كردند. ابن اعثم كوفی در اشاره به این موضوع گوید: «یاران عبیدالله برنشستد و دو


گروه با یكدیگر درآویختند و سخت پیكار كردند.» [10] ابن طاووس گوید: «یاران او (عبیدالله) و یاران مسلم با یكدیگر جنگیدند.» [11] ابن نما گوید: «آنان به سختی پیكار كردند تا آن كه شب فرا رسید.» [12] .


[1] تاريخ الطبري، ج 4، ص 275.

[2] مشير الاحزان، ص 34.

[3] تاريخ الطبري، ج 3، ص 287.

[4] تاريخ الطبري، ج 3، ص 287.

[5] مقتل الحسين (ع)، مقرم، ص 157-158. در روايت طبري آمده است: «مختار بن عبيد و عبدالله بن حارث بن نوفل همراه مسلم قيام كردند. مختار با پرچمي سبز بيرون آمد. عبدالله با پرچمي سرخ آمد و جامه اي سرخ به تن داشت. مختار پرچمش را آورد و بر در خانه عمرو بن حريث فرو برد و گفت: براي دفاع از عمرو بن حريث قيام كردم!» (تاريخ طبري، ج 2، ص 294).

[6] تاريخ الطبري، ج 3، ص 287.

[7] الاخبار الطوال، ص 238.

[8] تاريخ الطبري، ج 3، ص 287.

[9] مبعوث الحسين، ص 181.

[10] الفتوح، ج 5، ص 86.

[11] اللهوف، ص 22.

[12] مثير الاحزان، ص 34.